می روی و من تحمل می کنم نبودنت را
می مانم و تو فراموش می کنی بودنـم را
::
::
تنها یک برگ مانده بود …
درخت گفت: منتظرت میمانم!
برگ گفت: تا بهار خداحافظ!
بهار شد ولی درخت میان آن همه برگ دوستش را فراموش کرده بود …
::
::
ما بخار شیشه ایم؛ نازمون کنی اشکمون در میاد چه برسه فراموشمون کنی!
::
::
اگر پوسیده گردد استخوانم، نگردد مهرت از جانم فراموش …
::
::
خاطرات ناقوس هایی هستند که در ایام فراموشی به صدا در می آیند …
آپلود نامحدود عکس و فایل |
ارسال توسط MASTER
آخرین مطالب